از روزه گرفتن ریحانه خانم تا مسی قهرمان جام جهانی
صبح بود فاطمه با صدای ریزش بی امان باران از خواب پرید. ساعت نزدیک شش و چهل و پنج دقیقه بود. باز هم خواب مانده بودند. علی را بیدار کرد و گفت:« به سرویس بچه ها بگو که خودت میبریشون مدرسه. باز هم خواب موندیم.»
به خاطر زهرا شب ها دیر میخوابید و صبح به زور بیدار میشد. عجیب بود صدای زنگ گوشی را هم نشنیده بود.
برای هر سه چای ریخت. همیشه چای را روی بخاری میگذاشت تا گرم بماند. ریحانه گفت:« میخوام امروز روزه کله گنجشکی بگیرم. صبحونه نمیخورم.»
بعد هر سه آماده شدند و به سمت مدرسه حرکت کردند.
فاطمه با زهرا که تازه از خواب بیدار شده بود تنها ماند. کمی با او بازی کرد . ساعت هشت بود که زهرا را خواباند خودش هم پا به پایش خوابید. وقتی چشم باز کرد ساعت ده بود. به نویسندگی هم نرسیده بود . حسرت میخورد که چرا بیدار نمانده و کمی ننوشته و نخوانده.
حرفهای دیشب استاد عباس منش در فایل جدیدش را بیاد میآورد. استاد دربارهی مسی میگفت. به نظر او مسی بهترین بازیکن جام جهانی بود . میگفت:« مسی خیلی متواضع و از نظر اخلاقی یک الگوی فوق العاده برای من است. او بازیکنی بی حاشیه است . هیچگاه شکست را به تقدیر و شانس ارتباط نمیدهد بلکه شکست را پلی برای موفقیت میداند.»
استاد داشت دربارهی ایمان، تواضع، بی حاشیه بودن، و توجه به اصل یک بازیکن آرژانتینی میگفت و حرفهایش تا صبح در گوش های فاطمه پخش میشد.
مسی اینگونه بود که بعد از باخت در مقابل تیم عربستان ناامید نشد و حتی خدا را شکر کرد،او غر نزد و مطمئن بود زمان مناسبتری به پیروزی خواهند رسید .
مثالی از خودم: همیشه میگفتم چرا در زمان نامناسبی باردار شدم و زهرا بدنیا آمد. من تازه جعبه سازی را یاد گرفته بودم. با تولد زهرا به کلی مسیر من عوض شد. جعبه سازی و اوریگامی را کنار گذاشتم و به سمت نوشتن آمدم . حالا خدارا شکر میکنم که زهرا آمد و دلیلی شد که مسیر نوشتن را انتخاب کنم.
برگردیم سراغ ریحانه و روزه اش
در مدرسه شان به مناسبت دهه فجر بازارچه ای دایر شده بود. او گفت همراه دوستانش ژله و دسر خریده و خورده است. تازه وقتی به خانه آمد از فرط گرسنگی شروع کرد به خوردن لقمه های نخورده اش و بعد از اینکه آخرین لقمه اش را ناتمام گذاشت، گفت: «من میرم بخوابم.»
اینم از روزه ی کله گنجشکی دختر من
آخرین دیدگاهها