ای اشک
میمُردی اگر لبخند میشدی؟
فریاد بود و اشک
جاری شد
سیلاب خون
روان!
شهابسنگهای آسمانی
پیاپی
اصابت کردند!
از پا افتادم!
ای اشک
میمُردی اگر لبخند میشدی؟
سیل آمد
آب خانهام را شست
خروارها ویروس ناخوانده
از راه رسیدند
عید را درونم جشن گرفتند!
ای اشک
میمُردی اگر لبخند میشدی؟
این ذهن چموشِ یاغیِ گریزپا
این ذهنِ بازیگوشِ سربههوا
هوسِ بازیِ یادم
تو را فراموش کرد!
یادم تو را فراموش
ای نوازشِ پنهان در عمقِ شب
شهابسنگها
خاموش شدند!
آخرین دیدگاهها