کتاب بدجنسیهای گرگ کوچولو
نویسنده: ایان وایبرو
این کتاب تماما نامههای گرگ کوچولو به پدر و مادرش است.
او را به مدرسهای بدجنسی در جنگل هولناک فرستادهاند تا نزد دایی بدِ گندهاش قوانین نُهگانهی بدجنسی را بیاموزد.
قوانینی مثل: استفاده از کلمات زشت.
دروغ گفتن.
تهدید کردن.
هر روز بدتر از دیروز بودن.
این قوانین غیر اخلاقی و شرورانه هستند.
جالب اینجاست که پای داستان معروف شنل قرمزی هم به این قصه باز میشود و دایی بد گنده او را میبلعد و بقیه قضایای داستان که همه میدانیم تکرار میشود.
گرگ کوچولو در جنگل هولناک با گروهی پیشاهنگ* برخورد میکند و درسهای خوبی از آنها میآموزد.
درسهایی مثل: به فکر دیگران بودن.
بهترین خود بودن.
انجام دادن کارهای خوب و…
آنچه از این کتاب آموختم.
گرگ کوچولو در مسیر رشد قرار گرفته بود. جنگل هولناک استعارهای از دنیاست که پر از خوبیها و بدیهاست. گرگ کوچولو در معرض هر دو قطب مثبت و منفی خوبی و بدی قرار گرفت اما خوب بودن را انتخاب کرد. گرگ کوچولو در پایان کتاب دریافت که عاشق اکتشاف و ماجراجویی است و در جنگل هولناک ماند.
یکی از شروط مهاجرت کردن و از دایره امن خود خارج شدن این است که عاشق کنجکاوی و ماجراجویی باشیم.
گرگ کوچولو وابستگی نداشتن به والدین و مستقل بودن و کسب تجربیات جدید را آموخت.
گرگ کوچولو نتوانست دایی بد گندهاش را عوض کند. من هم یاد گرفتم دست از تغییر دادن دیگران بردارم.
او میخواست شبیه آرزوهای پدر و مادرش شود؛ اما وقتی به این سفر پا گذاشت، خواستههای و آرزوهای شخصیش را کشف کرد.
هرگز قوانین عوض نمی شوند این ما هستیم که باید دگرگون شویم.
*پیشاهنگ: به نوجوانانی میگویند که تحت تعلیمات خاصی قرار میگیرند که شبیه تعلیمات نظامی است. این نوع تعلیم و تربیت آنها را ورزیده و نیکوکار و فداکار میکند.
پنجشنبه
۲۱/تیر/۱۴۰۳
آخرین دیدگاهها