بچهها در موکب سرگرم بازی بودند. یک پشته اسباببازی خُرد شده و نصفه نیمه روی زمین بود. زهرا از زیر خروارها اسباب بازی، دو عدد گارفیلد سیبیلو یافت، با مسرت و خوشحالی به سمت من دوید تا یافتههایش را به من نشان دهد.
اکثر بچهها دخمل بودند. من از خانم شکلاتی( چون همیشه به بچهها شکلات میدهد) خواستم تا امیرحسین نیز به بچهها ملحق شده وبا فوتبال دستیبازی کند.
اما خانم شکلاتی جواب داد: اینجا همه دخمل هستند و آمدن پسر بچه به این جمع، کار زشتی میباشد.
بعد مسابقه طناب کشی برگزار شد. دو گروه در دو طرف ایستادند. گروه سمت چپ تعدادشان کمتر بود. یک بار سمت چپیها بُردند و بار دیگر سمت راستیها.
هر بار، گروه پیروز، گروه شکست خورده را به سمت خودش میکشید، به عبارتی، آنها را تحت تاثیر قرار میداد.
گاهی با طنابِ دیگران به سمتی یورش میبریم، غافل از اینکه مسیر درست، مسیر اکثریت جامعه نیست. بلکه تنها راه منحصر به فرد بودن ، متفاوت و متمایز بودن است.
آخرین دیدگاهها