طنزِ تلخ کتاب «گوسفندها به بهشت نمیروند» آقای
از آسانسور تا سانسور این روزها دو کلمه زیاد
بچهها در موکب سرگرم بازی بودند. یک پشته اسباببازی
سفر به دور آمریکا این عادتش را دوست
تار عنکبوت مدت مدیدی بود که چشمانم نمیدید.
سوسکِ زنبور نما ساعت یازده و نیم شب
همدلی یا دیدن از دریچه چشم دیگری پسرم با
دیروز به کوه زدیم. یک کوه که پر از
داشتم داستان صوتی دوست خوبم را گوش میدادم. قصه
آرام درون آب دریاچه دست و پا میزدم و