تالو گوسالهی پرنده
سیارهی سبزی به نام تالوپ ۶۳۸ در گوشهای از کهکشان راه شیری قرار داشت. روی این سیاره گوسالهی کوچکی به نام تالو زندگی میکرد. تالو عاشق کهکشانْ گردی بود.
در جستجوی گل
در یک صحرا بزرگ و وسیع زنبوری در حال پرواز کردن بود. او مسیر کندوی خودش را گم کرده و حالا به یک صحرای خشک و بیآب و
رو نویسی و کلمه برداری
پنداری من یک نویسندهی بزرگ هستم. مثلاً تولستوی، چخوف و یا داستایوفسکی. یک اثر خوب از یک نویسنده خوب را انتخاب میکنم. نخست از روی قسمتی از کتاب
برای چه مینویسی؟
دیروز جمعه، استاد کلانتری در کانال مدرسه نویسندگی سؤالی مطرح کرد با این عنوان: «برای چه مینویسی؟» او از ما خواست در موردش مفصل بنویسیم و نه کوتاه. از
بازیافت
امروز اولین روز تولدم است. ساناز مرا در دستان کوچک و سفیدش گرفت. چندین بار با چشمان عسلیاش تماشایم کرد و سرانجام آنقدر بوسید که نزدیک بود خفه
روباه گرسنه
روباه پیری به نام بارو زیر درخت بلوط چمباتمه زده بود و با چشمان تنگشدهاش گنجشکی را که روی شاخهی درختان در حال پریدن بود تماشا میکرد. او دمش
دستهها
- تأملات من (۵)
- داستان های کوتاه (۲۲)
- سخن بزرگان (۱)
- شعرها (۴)
- فواید کتابخوانی (۱)
- معرفی کتاب (۳)
- مقالات (۱)
- نقد و بررسی ها (۱)
- نوشتههای من (۳۰)
آخرین دیدگاهها